- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
او هم کنار پیکر بیسر رسیده است هم پای عمّه تا لب مقتل دویده است او هم هزار و نهصد و پنجاه کینه را در عمق زخمهای گل چیده دیده است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
ای جلـوهگاهِ عـصمت خاتون عـالـمـین پردهنـشـینِ قـصرِ حـیا؛ دخـترِ حـسـین ای وامدار نـــور وجــودِ تــو آفــتــاب مَکـنُـونـه گـوهـر صـدف دامن رُبـاب بـسـیـار گـشـتـهایـم؛ نـداری قـریـنـهای بیخود که نیست درخور نام سکـینهای بر ما رسیده این سُخـن از شاهِ کـربـلا تو غـرق در خـدا شـدهای از اَلَـستها شعریکه صَرف مدح تو شد دُرِّ قیمتیست در خانهای که نام تو باشد چه برکتیست! بر من که در دلم احدی نیست غیر تو آرامـش اسـت در گِـرو ذکـر خِـیـر تو فارغ نـبـودهای نـفـسـی از غـم حـسین ای شصت سال سوخته در ماتم حسین در کوچههای کوفه غرورت شکسته شد چون دستهای کوچکت از پُشت بسته شد مـرثـیـهخــوان داغ شـهــیـدان کــربـلا طـوبـای قـد خـمـیـده ز طـوفـان کربلا سجده به خاک پای تو چون رزق ما نبود شـد سـهـم خـارهـای بـیـابـان کــربــلا یادت که هست پیش نگاه تو موج موج «خون میگذشت از سر ایوان کربلا» از حال رفت گوشِ تو وقتی که دشمنان «کردند رو به خـیمـۀ سلطان کـربلا» از حجم این مصیبت سنگین قدت خمید بیسر تو را پدر چو در آغوش خود کشید بیخود پدر نخوانده به گوش تو«شیعتی» از تـشـنگی نـبـود فـزونتر مـصیـبـتی با بُغض گریه کردی و راه گلو گرفت وقتی عمو در علقمه از خون وضو گرفت پس بعد از آنکه آب ز شرم تو آب شد اشک تو شـصت سال نـثار ربـاب شد دیدی چقدر در پی هم استخوان شکست بس تـازیـانه بر بدن دخـتـران نشـست اینها نـداشت تـازگی آری که پـیـشتر پـیچـیـده تـازیـانه به بـازوی یک نـفـر شلّاق خورد بسکه در آن کوچه از سپاه انگـشتهای فـاطـمه بیجـان شدنـد! آه قـنفـذ به بال زخـمی بـانـو نکـرد رحم شمشیر در غـلاف به بازو نکرد رحم دنـیـا خـراب شـد بـه سـر شـاه لافـتـی از هوش رفت حوریّهاش بین کوچهها
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
بـا کــلامُ اللهِ نــاطــق هــمکـــلام! ای سـکـیـنه! بر کـرامـاتت سلام! مشعـل روشن ز مـصـباح الهـدی در عـبادت غرق و مجـذوب خـدا برتـرین زنهای عـصر خـویشتن یــادگــار مـــانــدگــار پــنــج تــن در زنـان هـاشـمی صاحـب وقـار خـانـدان فــاطــمــی را افــتــخـار آفتابی خود که عمری در حجـاب بــودهای در سـایــهســار آفــتــاب ای فـصاحـت بی نـوایت، بـینـوا صـد نـوا از نــای تـو در نـیـنــوا در اســارت نــقـش ایـفـا کـردهای پا بـه پـای عـمـّه غـوغـا کـردهای در حـرم، در خـیمهگه، در قـتلگاه در مـسـیــر کـوفـه و شـام سـیــاه مـیدرخـشـد نـام تـو، گـفـتـار تـو اشـک تـو، ایـمـان تـو، ایـثـار تـو خورده بر جان و دلت مُهر عطش شام غـربت دیدی و ظُهـر عطش از عـطش گـر چه ز پـا افـتادهای سهـم آب خـود به طـفـلان دادهای در مـصـائـب پــایـداری کـردهای عـمّـه را با صبـر یـاری کـردهای در وداع آخــریـنـت بــا حــسـیـن کز حرم برخاست بانگ یا حسین اوّلـین کـس را که مـولا یـاد کـرد نـام شـیـریـن تـو را فــریـاد کـرد ای سـکـیـنـه حـامـی ایـتـام بـاش! ای دلآرامِ حـــسـیــن آرام بــاش! قـطـرههای اشک بر سـیـما مـزن شـعـلـههـای درد بــر دلهـا مـزن پـیـشتــر آ نــزد بــابــا پـیــشتـر گـریـهها در پیـش داری بـیـشـتـر رفت در میدان و دیگـر برنگشت برنگشت و از تن و از سر گذشت رفت و پنهان از نظر شد منظرش تا که دیـدی بـر فـراز نـی سـرش طاقـت از کـف داده و دل باخـتی خویش را بر خاک و خون انداختی در وداع سـیـنـه سـوز خـویـشـتـن دست بـردی زیر آن خـونین بـدن تا گـرفـتـی آن تـن صـد چـاک را سـوخـت آهـت خـیـمـۀ افـلاک را زان زیارت در فـضا هنگامه شد پــارههـای دل زیــارتنــامـه شـد مـاه محـمـل باز انـجـم را بخـوان «شیعَتی مَهما شَرِبتُم» را بخـوان
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
مُسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را مـرهـم نـهـادی آن جگـر داغ دیده را با واژههـای سبـز تـسلّا و دست مهـر ساحل شدی نگاه به طـوفان رسیده را اینـک تو میروی و من امـا یتـیـمتـر باید چگونه آن سر در خون تپیده را... فردا کسی به دخـتر تو رحـم میکـند؟ آرام میکـنـنـد مـصـیبت کـشـیـده را؟ بگـذار قـدری اشک بریـزم به دامنت تا حس کنم حرارت شعـری شنیده را شعر من آتش است، عطشناک و ناتمام بـایـد به انتـهـا بـبـرم این قـصـیـده را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سکینه سلاماللهعلیها قبل از وفات
مپرس حال دل داغدار و چشم ترم را شکسته صاعـقۀ تازیانه، بال و پرم را اگر فـرات به دجله بریزد و بخـروشد نمینـشـانـد، یک ذره آتش جـگـرم را غروب بود که با کاروان، به شام رسیدم در آفتاب رصد کن، حکایت سفـرم را کـدام اقـیـانوس، از دهان رود شـنـیـده تـغــزل کـلـمـات بــرادر و پــدرم را؟ چگونه سرو بمانم؟ که خط خاطره و خون شکسته است دلم را، شکسته بال و پرم را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سکینه با سیدالشهدا علیهالسلام در غروب روز عاشورا
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم تو را به بـوی آشـنـای مـادرت شـناخـتم تو را نه از صدای دلنشین روزهای قبل که از سکوت غصهدار حنجرت شناختم قیام در قـعـود را، رکـوع در سجـود را من از نـماز لحـظههای آخـرت شناخـتم غروب بود و تازه من طلـوع آفـتاب را به روی نـیـزه، از سـر منـوّرت شناختم شکست عهد کوفه این گـناه بیشمار را به زخـمهای بیشمار پیـکـرت شناخـتـم تو را به حس بیبدیل خواهر و برادری به چـشمهای بیقـرار خواهرت شناخـتم اگرچه روی نیـزهای ولی نگـاه کن مرا نگاه کن؛ منم سکینه دخترت... شناخـتم؟
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
ای دسـتـه گل وحی به گـلـزار مدینه قـرآن حسین ابن عـلی بر روی سینه هم فرشنشین استی و هم عرش مقامی سـر تـا قـدم آئـیـنـۀ پـا تـا سـرِ زهـرا زهرا به تو بالد که تویی کوثرِ زهرا گردون شرف را ز ازل قـائمهای تو هنگام دعا مرغ سحر با تو سخن گفت هفتاد و دو تابنده قمر با تو سخن گفت ای نهضت سالار شهیدان به تو مدیون نه نام سکینه، که وجود تو سکینه است سر تا قدمت راضیه، مرضیه، امینه است تو قلب حسین استی و تو روح ربابی پیغـمبر و زهـرای مطهـر به تو نازد هـنگـام سخنرانی ت حیدر به تو نازد در کوفه گشودی لب خود را به تکلم دیدی پـدرت سر به کـف دست نهاده چون شعله کشیده سر و چون کوه، ستاده پای فرسش را بـه کف دست گرفـتی ای فـاطـمـۀ فـاطـمـه، ای کـوثـر بابا هـمـسنگـر عـمـه بـه کـنـار سـر بـابا تـنهـا نه هـمـین در دل آرام حـسیـنی تو یک گل نیلـوفری از گـلشن زهرا دامـان تو عکس گـلی از دامن زهرا آغـاز شد از دامن گـودال، خـروجت ای جای لبت مانده بر آن حنجر پاره اشک تو به هفتاد و دو خورشید، ستاره روئید گل از شرم تو بر صورت عباس هر خانه که دارای رباب است و سکینه آن خانه بوَد خـانهای از شهـر مدیـنه وصف تو جـز از عترت اطهار نیاید
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
تو کـیـستی؟ چراغ بـهـشت مدیـنهای آئـیـنهدار حُـسن حـسینی، سکـیـنهای در آسـمـان صبـر فـروزنده کـوکـبی دشمن ذلـیل عزّ و وقار سکینه است فریاد کـربلای حـسینی به سینه است روی تو آفـتـاب تـمـاشـای بـاب بـود آئــیــنـۀ تــمــام نــمــای ربــاب بــود در مجلس یـزید که قـلـبت کباب بود دیـدی مـیان طـشت طلا آفـتـاب بـود گاهی صدای گریه اصغـر شنـیـدهای گه ناله در شـهـادت اکـبر کـشیـدهای ای یادگار فـاطـمه، ای دخـتر حسین همگام زیـنـبـیـنی و هم سنگـر حسین تو مصحف حسین و بهشت است دامنت بر صفحـه جـمـال فـروزنده احـسنَت ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو دشـمن حـقـیـر مـنـزلت و اقـتـدار تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
کـنـد تـکـیـه بر اقـتـدارت خـیـام کـه رکـن خـیـامـی و والا مـقـام سـکـونی به سکّـانِ فُـلک نجات از این رو سکینه تو را گشته نام گواهم همین تلّ در پیش روست تو را سجده بردهست دشت قـیام به نـفـس نفـیس تو هم باز گشت ضـمـیرِ “عـلـیکـنَّ مِـنّی السّلام” تو آن کعـبۀ تـیرهپـوشی که نور حجاب تو را کرده است استـلام کـمالی چـنـیـن و جـلالـی چـنان عـلیوار و زهـرا نـشـانی تـمـام نـرفـتـه نـخ معـجـرت دست بـاد نـدیـده جـمـال تو را صبـح شـام تـجـلّـی زهـرا! نـبـود این بـعـیـد که خـیـر الـنّـسـایت بـنـامـد امـام بـکـش تـیـغِ آه و دو دم سـر بـده الا ذوالـفــقــار عــلـی در نــیــام بخـوان خـطـبه تا یـادمان آوری « کـلامُ الامـیـرِ امـیـرُ الکـلام» به تعـظـیم شـأنت جـهـانی اجـیر امیـری تو و شام و کـوفه اسـیر عـلی خویی و زین أب مـنصبی از آن رو کـه آئـیـنــۀ زیــنــبــی وقـاری که جلـباب پوشیده است حیایی که در نـور پـیچـیده است از آن خـانهای که تویی و رباب نـرفـته حـسـینت به پـای شـتاب عـفـیـفـه، جـلـیـله، کـریـمه لـقـب تو نـور خـدایـی نـسب در نـسب چه نوری که بر عالمی چیره شد به خورشید کی میتوان خیره شد؟ ندیـدنـد جـز نـور در محـضرت گرههای کوریست بر معجـرت به یک آه تو خـم شود پشتِ دین بـیا مـثـل زینب به مـنـبر نـشـین علی گونه با خـطبه کـولاک کن بخوان مسجد کـوفه را خاک کن بخـوان تا بـلـرزد زمین و زمان بـگـو اسـکـتوا لب بـبـنـدد جهان که کـوفـه عـلـی را تجـسّـم کـنـد که زنگ شتر دست و پا گم کند که مسجد بلـرزد ستون تا ستون بکش کار ما را به مرز جـنـون بـدا آنکـه شـد گـرمِ تـوهـیـن تـو کـنـد کـاخ را خـاک، نـفـرین تو به زیـنـب ولـی اقـتـدا مـیکـنـی تو هـم جای نفـرین دعـا میکنی
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت اُمّ کلثوم سلاماللهعلیها
هرچند از خـورشـیدها کم مینویسیم حالا ولی با اشـک نـم نـم مینویـسیم با اسـم بیبی اسـم اعـظـم مینویـسیم آری ز بـانـوی مـحـرّم مـینـویـسـیـم در دادگاه عشق محکومیم صد شکر از نـوکـران اُمِّ کـلـثـومـیـم صد شکر زهرا و احمد بود علی مـرتضی بود اُمُّ الـمـصائب بود و هم اُمُّ البـکـا بود سرتا به پـا مـستـغـرق ذات خـدا بود پـشـت ولـی الله وقـت فــتـنـههـا بـود چادر ز جنس غیرت زهرا به سر کرد با خطبهاش بین کوفه را زیر و زبر کرد آیات قـرآن است سـرتـا سـر کـلامش جـبـریل سر خم میکند از احترامش عـقـل ضعـیف ما کجا درک مقـامش دارد تـفـاوت بـا هـمـه نـوع قـیـامـش گــمـنـام شـد امــا کـرامـت تــام دارد تـا بـه ابــد حــق گـردن اســلام دارد به مـردی این زن زمـانـه زن نـدیـده اوج جـلالش را زمـین قـطـعاً نـدیـده مثلش کسی در مرثـیه خـواندن ندیده از ظلم دشمن روز خوش اصلاً ندیده یـادش نـرفـته روضـۀ بـیت الـولا را مـیـخ و زمین افتادن خـیـرالـنـسـا را هم کربلا رفـتهست هـم گـودال رفـته هـم بـه کـنـار پیـکـری پـامـال رفـتـه هم مثل زینب سوخـته از حـال رفـته هـم ذوالجـنـاح آمد به استـقـبال رفـته شـلاق درهـم کرد حـال پـیکـرش را هیهات او تنهـا گـذارد خـواهـرش را در شام اصلا قامتـش مثل کـمان بود از داغ و ظلم بیامان او ناتـوان بود خونین جگر از ظلم های شامـیان بود راهی بـسوی مجـلس نامحـرمان بود چه روضههایی قسمت بانوی دین شد بالانـشـین آسـمـان ویـران نـشـین شد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت اُمّ کلثوم سلاماللهعلیها
ای نـخـل کـوثـر را ثمر یا اُمِّ کلثوم ای مـایـۀ فـخـر بـشـر یـا اُمِّ کـلـثـوم ای دومـین زینب، سـراپا زینت اَب ای زیـنـت نـام پــدر یـا اُمِّ کـلــثــوم ای چارمین خورشید نور از نسل کوثر بر فـاطـمـه نـور بـصـر یا اُمِّ کـلثوم ای کـوکب افـلاک، ای نـور مجـسم ای خواهر شمس و قـمر یا اُمِّ کلثوم زینب که سر تا پا علی بود و علی بود رفـتی به زهـرا بـیـشـتر یا اُمِّ کلثوم حـتماً تو هم مانـند زینب دیده بودی که مادرت در پشت در... یا اُمِّ کلثوم حـتماً تو هم از داغ کوچه داغداری از مـاجـرا داری خـبـر یا اُمِّ کـلـثوم از کـوچهها تا کوچههای شام رفتی رفـتـی کـنـار تـشـت زر یا اُمِّ کلثوم با خیزران دیدی چه غوغایی به پا کرد جام شراب و چشم تر... یا اُمِّ کلثوم ای وای از ساعات قتل صبر ای وای ای وای از ساعات سر... یا اُمِّ کلثوم هرکس میآمد جای زخم قبل میزد با نیـزه و سـنگ و سپـر یا اُمِّ کلثوم سرها که شد بر نیزهها، تازه شروع شد وقـت هـجـوم صـد نـفر یا اُمِّ کـلثوم هر کس که آمد قتلگاهش دست پُر رفت انگشتر و دستار سر ... یا اُمِّ کلثوم
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت سکینه سلاماللهعلیها
نقـش جـلـیـله دخـتـرِ ارباب سـر جـدا بعـد از شـهـادت پـدرش، بعـد نـیـنـوا کـمـتـر نـبـود از هـنرِ عـمّههای خود با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا یعـنی پس از شـهادت شاه شهـیـدمان مرهون نوحههای سکـیـنهست کربلا آن بـانـویـی که عـابـدۀ اهـلـبـیت بـود با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما راه حسین، راه قیام است و راه خون باید هـمـیـشه زنـده نگه داشت راه را تـیغ زبـان گـشـود، به فـریـادِ فـاطمی گفـت از هزار داغ، یکی را برای ما وقت غـروب بـود و أذانی نـمیرسید إلاّ صــدای هــلـهــلـۀ لـشــگــر دَغــا دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه در لابلای شـیـون و غـوغـای ماجرا دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود یک نابکار، با طمع و حرص، بیهوا در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم دیدم چکـید خون، ز همه گوشوارهها دیدم فـرارِ خواهـر دیگر در آن میان با دامنِ به شعـله نِشـسته، سوی کجا؟ میگـفـت با تـمام نـواهای زخـمیاش اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا این موجِ کربلا همه را غـرق میکند مستغـرق خـدا چو سکـینه، نه در بلا
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت سکینه سلاماللهعلیها
نـاگـاه کـتــاب گـریـه را وا مـیکـرد آن قـدر که پـشـت نـاله را تا میکرد در مـجــلـس روضــۀ امــام صــادق یــاد لـب خـشـکـیــدۀ بــابــا مـیکـرد ******************* بانو! بنشین، بخوان، بگو حرف بزن از تـیر نـشـسـته بر گـلـو حرف بزن بـانـو! دم آخــری کــمـی آب بـخــور از خـاطـره دسـت عـمـو حـرف بزن ******************* از سـایـه سـنگ رد شده لـشـگـر من زنجـیـر نـشـسـته روی زخـم پـر من این غصه، شبانه، بیصدا پیرم کرد: تشت و سر و چوب و گریه خواهر من ******************* چوبیکه به لب اشاره میکرد آن روز از عـمه جگـر پـاره میکرد آن روز ترسیدم از آن چـشم حـرامی ناگاه... وقـتی که مرا نظاره میکرد آن روز
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت سکینه سلاماللهعلیها
راوی کـرب و بلا دارد روایت میکند از جـدایی سـر و تنها حکـایت میکند شد سکینه معنیاش آرامش قلب حسین بشنو از دریا زمانی که شکایت میکند چون روایت میکند از کربلا یک روضهاش تا همـیشه مجـلس ما را کـفـایت میکند راوی کرب و بلا با روضههای مستند تازه در روز قـیامت او قـیامت میکـند نـام زیـبـایش برای بـردن قـلـب حـسین با رقـیه با عـلی اصغـر رقابت میکـند تا رقـیه میرسد محـو سکـیـنه میشود هرچه میگوید حسین عباس اطاعت میکند آه اَیْنَ عمِّیَ الْعـباس او هم نکـتهایست که خـیـال بچـههـا را آه راحـت میکـند شمر یک بیماری سخت است که در قافله بـه تـمام مـردهـا دارد سـرایت میکـنـد در تمام راه هم بر ضرب و شتم بچهها شمر فرمان میدهد خولی اطاعت میکند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
دخـتـرِ شیـر خـدا جـلـوۀ حـیـدر دارد مثلِ«زینب»بخدا هـیبتِ صفـدر دارد غــرّش اش مـثـلِ پـدر آیـنـۀ وجـه الله بیسبب نیست چنین رزمِ دلاور دارد ارث ها بُرده ز مادر نَفَس اش زهرایی رزقِ بیحدّ وحساب از سوی کوثر دارد خطبههایش همه کوتاه ولی جانسوزند هرکجا پای نهد شورشِ محـشر دارد » زینبِ دوّمِ » مولاست، پُر از پویایی اسـداللهِ جـهـان زیـنـت و زیـور دارد اُمِّ کــلـثــوم بُــود اُمِّ شــرف، اُمِّ وفـــا صحبت از مدحتِ او رحمتِ دیگر دارد در اسارت به سر و سینه زد و نالان شد بس که در سینۀ خود داغِ بـرادر دارد شانه در شانۀ زینب همه جا غوغا کرد بس که بانوی جهان، اِرق به خواهر دارد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
دیار عشق و جنون پُر ز آه مظلوم است روایت غمشان صد کتاب منظوم است هر آنچه کـربـبلا بر سر حـسـین آورد حـکـایت دل پـر خـون اُمِّ کـلـثـوم است شریعـه بسـتـه شد و آب شد دگر نایاب علی اصغر شیرخوار از چه محکوم است یکی فتاده به هامون ز خاک و خون غلطان یکی اسیر و پریشان، ز یار محروم است اگـر چه زیـنـب ثـانـی بود ولی او هـم همیشه در کـنف ظل چهار معصوم است نصیب زینب و تو شد فراغ و خون جگری گواه صبـر شـمـا ذات حَیّ قـیّـوم است تو دخت شیر خدایی تو شیر زن هستی عـنـاد با اسـد الله چـقـدر مـرسـوم است تو خطبه خواندی اگر در رثای مظلومان کلام نافـذ تو هم به گریه مخـتـوم است به شام و کوفه اسیران حـقـیر گـردیدند چـقـدر شام بلا نامبـارک و شـوم است کسی که نـسـبت پـیـوند با حـرامـی داد نفاق و دشمنی او هـمیشه معـلـوم است نگـشـته بـوتـۀ خاری هـنـوز لایـق گـل نصیب هرزه فقط میوههای زَقّوم است تو و سکینه به باب الصغـیر سوریهاید مـزارتان حـرم دو فـقـیـد مغـموم است تو عین صبر جمیلی تو زین اَب هستی که حسرت تو فقط بوسهای ز حلقوم است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
از روز اوّل در کـنـار خـواهـرش بود آئـیـنـهدار حُـسن و صبـر مـادرش بود با روضههای مـادر خود گریه میکرد هــمــراه بـابــا تــا وداع آخــرش بــود پاره جگـرهای حسن را دیـد در تـشت او مـادرانه هر کجـا دور و بـرش بود از مکه زد بیرون به هـمراه حسیـنـش تا کـربـلا مـردانه جـزو لـشگـرش بود یک غصه در دل داشت قـربانی ندارد این غـم شـبـیـه درد، داغ دیگـرش بود بـاب الـحـوائـج گـفـت من قـربـانی تـو او مثل عبدی کربلا در محضرش بود سقا که پـرپـر شد قـدش یکباره خم شد در هـر نـفـس یاد عـزیـز پرپـرش بود اُمُّ الــبــکـا شُــد اُمِّ کـلــثــوم از غــم او تـنها انـیـس حـضرتش چـشم ترش بود شش ماه بعد از کربلا از غصه دق کرد بـانـو شـهــیــد روضـۀ آب آورش بـود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
از اینکه دختر شیر است و خواهر شیر است بدیهی است بیانـش شبیه شمـشیر است برای شیرزن عصر خود شدن کافیست همین که خون علی در رگش سرازیر است ظهور دیگری از فـاطمه ست وقتی که مقـابـلـش همۀ فـتـنـهها زمین گـیر است محـال بوده که با کـفـر هـمنـشـین باشد کـسـی که آیـنـۀ آیـههـای تطهـیـر است اگـر اسـیـر خـطـابـش کـنـم زبـانـم لال که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است هزار داغ به جانش نشست در یک روز عجیب نیست اگر در جوانیاش پیر است برای از نفس افـتادنش همین کافی ست که روبروش سری روی نیزه تصویر است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
اگر که از جـلواتش نقـاب بر میداشت از آن حقیقت نوری حجاب بر میداشت غبار از سر سجادهاش که بر میخواست سـتـاره از قـدمش آفـتـاب بر میداشت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت اُمّ کلثوم سلام الله علیها
در عـلـم و فـضیلت و ادب دریـایی در عـفّـت و صبـر و عـلـم بیهمتایی سـجــادۀ تـو شـمــیــم کــوثــر دارد تــو آیــنــۀ حــقــیــقــی زهـــرایــی ********************** ای روح زلال! نــور کـوثـر داری تو عـطـر گـل یـاس پـیـمـبـر داری در حجـب و حـیـا آیـنـۀ فـاطـمـهای در وقت خـطابه شور حـیـدر داری ********************** ای پشت و پـنـاه قافـله، چون زینب هـمـراز نـمـاز نـافـلـه، چون زینب در شـام نـیــفـتـادهای از پـا، بــانــو یک لحظه در این مقابله چون زینب ********************** هر چند که بیصبر و قـراری بانو هر چـنـد غـریب و داغـداری بانـو در کـوفـۀ بـیکـسی و شـام غـربت چـون کـوه وقــار اسـتـواری بــانـو
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت اُمّ کلثوم سلام الله علیها
از اینکه دختر اسدالله و خواهر شیر است بدیهی است بیانش شبیه شمـشیر است برای شیرزنِ عصر خود شدن کافی ست همینکه خون علی در رگش سرازیر است ظهور دیگری از فاطمه ست وقتی که مقـابـلش هـمۀ فـتـنهها زمین گیر است شبیه خواهر خود بی معلم عالمه است که خود معلم فقه و بیان و تفسیر است نعـوذُ بـا لله اگر همنـشـین رجـس شود چـرا که آیـنـه آیـههای تـطـهـیـر است به سربـلنـدی او لطمهای نخـواهـد زد سلاح اهل زنا گرچه طعن و تحقیر است کجاست جرأت پرتاب تا غضب کرده است؟ گرفتم اینکه به دستان دشمنش تیر است اگـر اسیـر خـطابـش کـنم، زبـانـم لال که شیر؛ شیر بماند اگر به زنجیر است هزار داغ به جانش نشست در یک روز عجیب نیست اگر در جوانیاش پیر است برای از نفس افـتادنـش همین بس بود که روبروش سری روی نیزه تصویر است
: امتیاز
|